از چاووشی هایم

ساخت وبلاگ

من ماشین نداشتم و او با پرایدی که تازه خریده بود می اومد دنبالم.

تا جایی که یادمه خودش از خواننده های جدید به کسی علاقه خاصی نداشت ولی فهمیده بود چاووشی رو زیاد گوش میدم.

ی بار که سوار ماشینش شدم دیدم کلی از ترانه های چاووشی رو ریخته روی فلش ضبط ماشینش، اون موقع این کارش رو نوعی ابراز علاقه تلقی کردم و گذشت.

بعد از مدتی که فراق و وصالی ایجاد شد بهم گفت حق نداری دیگه ترانه " به تو فکر کردم دوباره دوباره " چاووشی رو گوش بدی.

ازش دلیلشو نپرسیدم ولی ظاهرا همونقدر که توی اون دوران فراق این ترانه خون به دل من میکرد با دل اونم ...

گذشت اون دوران و نشد اون چیزی که باید میشد یا ما دوست داشتیم که بشه ولی این خاطره های خفته در تار و پود این ترانه هنوز که هنوزه هر بار داغ دلمو تازه میکنه.

او دیگه نیست که ببینه هر ترانه ی سوزناکی که از چاووشی بیرون میاد چطور با ربط و بی ربط من و ذهن و زندگیمو گره میزنه به اون روزای داغ تابستون روی اون نیمکت .

هنوزم بنظر من ارزش آدمها به داغ هایی است که بر دل دارند.

.

.

.

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد

خشت خشت و آجر به آجر پیکرم را باد برد

با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز

دیر کردی نیمه عاشق ترم را باد برد

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:58