از تنهایی هایم

ساخت وبلاگ

آدمها همیشه تنها هستند.

حتی وقتی بین تعداد زیادی آدم باشی،باز هم تنها هستی.

همیشه تو هستی و خودت.

بقیه در حاشیه حضور تو قرار دارند.

همیشه تو هستی و چیزی که ما گاهی آن را روح،گاهی نفس،گاهی ضمیر ناخوداگاه و گاهی چیزهای دیگر می نامیم.

همیشه تو هستی و آن چیز.

آن چیزی که باهاش حرف میزنی.باهاش مشورت میکنی.باهاش دعوا میکنی.باهاش حرفهایت را مرور میکنی.

همیشه تو هستی و آن، آنِ خودت.

خدا ما را تنها آفرید.

وقتی آمدیم هیچ کسی همراهمان نبود.وقتی میرویم هم هیچ کسی را با خود نمی بریم.

ما تنها هستیم اما نمیدانم چرا دوست نداریم این تنهایی را باور کنیم.

مذبوهانه تلاشی که برای انکار این حقیقت ساده کرده ایم این است که سعی میکینم تنهایی خود را بین حضور آدمهای دیگر گم کنیم.

همیشه خانواده ای داریم.دوستانی داریم.عاشق یا معشوقه ای داریم.همسری داریم.

همه این ها را داریم اما باز تنهاییم.

حتی وقتی حس میکنیم خدا را داریم هم تنها ییم.

وقتی تنها هستیم خدا کجاست؟؟

آیا خدا دست های ما را میگیرد؟؟

آیا میتوان در چشم های خدا نگاه کرد؟؟

آیا میتوان سر مان را بگذاریم روی شانه های خدا؟؟

آیا میتوان خدا را در آغوش گرفت؟؟

نه نمیتوان.

پس ما تنها هستیم.

.

.

.

در ابتدا و انتهايش ابر بگذار  

تشنه است سال من ، برايش ابر بگذار

نم نم دلم آرام ميگيرد، سه،دو، يك

خورشيد را بردار و جايش ابر بگذار

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 239 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 12:35