من ماشین نداشتم و او با پرایدی که تازه خریده بود می اومد دنبالم.
تا جایی که یادمه خودش از خواننده های جدید به کسی علاقه خاصی نداشت ولی فهمیده بود چاووشی رو زیاد گوش میدم.
ی بار که سوار ماشینش شدم دیدم کلی از ترانه های چاووشی رو ریخته روی فلش ضبط ماشینش، اون موقع این کارش رو نوعی ابراز علاقه تلقی کردم و گذشت.
بعد از مدتی که فراق و وصالی ایجاد شد بهم گفت حق نداری دیگه ترانه " به تو فکر کردم دوباره دوباره " چاووشی رو گوش بدی.
ازش دلیلشو نپرسیدم ولی ظاهرا همونقدر که توی اون دوران فراق این ترانه خون به دل من میکرد با دل اونم ...
گذشت اون دوران و نشد اون چیزی که باید میشد یا ما دوست داشتیم که بشه ولی این خاطره های خفته در تار و پود این ترانه هنوز که هنوزه هر بار داغ دلمو تازه میکنه.
او دیگه نیست که ببینه هر ترانه ی سوزناکی که از چاووشی بیرون میاد چطور با ربط و بی ربط من و ذهن و زندگیمو گره میزنه به اون روزای داغ تابستون روی اون نیمکت .
هنوزم بنظر من ارزش آدمها به داغ هایی است که بر دل دارند.
.
.
.
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر به آجر پیکرم را باد برد
با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه عاشق ترم را باد برد
در امتداد رسیدن...برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 20