از درد هایم

ساخت وبلاگ
بزرگ شدن درد دارد.

گاهی این درد خلاصه میشود در دردهای ماهیچه ای و عضلانی دوران بلوغ و گاهی دردش روح و جانت را میسوزاند و خاکسترت میکند.

بزرگترین درد بزرگ شدن بنظرم درد فهیمدن است

این که بفهمیم غول آدم خواری آن پشت ها نیست که اگر شطنت کردیم می آید و می خوردمان.

این که بفهمیم تنبیه های پدر هیچ گاه آنقدر ها هم جدی نبوده.

این که بفهمیم مشق های دبستان آنقدر ها هم جدی نبوده و تا کنون هیچ دانش آموزی را برای ننوشتن تکلیف اخراج نکرده اند.

این که بفهمیم علم همیشه بهتر از ثروت نیست وقتی روزی برای مبلغی ناچیز مجبور میشوی دست پیش هر کسی دراز کنی.

این که بفهمیم دین فقط به نماز و روزه و حج نیست و دست یتیمی را گرفتن ثوابش بسیار بیشتر است.

این که بفهمیم خدا رئوف تر از آن حاکم شرع است که جوانی را به خاطر سرکوب نکردن امیالش مواخذه میکند.

این که بفهمیم باطن اکثر آدمهای اطرافمان هیچ شباهتی با ظاهرشان ندارد.

این که بفهمیم ریش و تسبیح و جای مهر روی پیشانی هیچ ربطی به میزان تقوای آدمها ندارد.

این که بفهمیم عمرمان را صرف کارهایی کرده ایم که نه دنیایمان را می آراید و نه آخرتمان را آباد میکند.

....

خلاصه فهمیدن درد دارد و گاه ندانستن بهترین نعمتی است که میتواند شامل حالمان شود.

اگر قدر بدانیم

.

.

.

نکند عشق در برابر عقل   دست از پا دراز تر باشد

نکند در قلمرو احساس   کاسه از آش داغ تر باشد

نکند پرده چون فرو افتد    داستان،داستان زر باشد

زیر این نیم کاسه های قشنگ   نکند کاسه ای دگر باشد

نکند آنکه درس دین میداد   از خدا پاک بی خبر باشد

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 19:10