عزیز ما

ساخت وبلاگ

عزیز مان رفت.

اخرین داغش را هم زد این دی ماه هزار و سیصد و نود و هشت.

امیدوارم آخرین داغش باشد!!

پیرزن آرام و بی ازار و خجالتی ، نمونه بارز سادگی و خلوص نیت ، اسوه صبر و ایمان... مادربزرگ.

از اطرافیانم تنها کسی بود که حتی یک‌ نماز قضا نداشت، تا جایی که میدانستم نماز شب جز نمازهای واجبش شده بود.

برای ما سیم اتصال به خدا بود.

محال بود نیاز و حاجتمان را بگوییم و طلب دعا کنیم و به حاجت نرسیم.

برای من یکی که حکم امامزاده حاجت روا را داشت.

سالها بود که تنها زندکی میکرد اما علیرغم اصرار فرزندانش حاضر نبود سربار کسی باشد.

در خانه قدیمی خودش روزگار سر میکرد و هر بار به هزار التماس و خواهش ساعتی از آن خانه دل میکند.

این اواخر از پله افتاده بود و چند روزی مهمان ما شده بود.

اوایل خجالت و عذاب وجدان در نگاهش هویدا بود. بارها به گریه میگفت چرا باید زحمتم را کسی دیگر بکشد. اما کم کم که خیالش راحت شد که از بودنش لذت میبریم و حضورش علت تازه ای برای دورهم جمع شدنمان شده است ، بیشتر لبخند به لبش میدیدم.

یک هفته پیش اما با صدای ادمهای غریبه از خواب بیدار شدم.

صدا از بیرون اتاقم بود.

مامورهای اورژانس وسط خانه ما بالای سر مادربزرگ بساط شان را پهن کرده بودند و مشغول بودند.

مادرم را هیچ وقت اینقدر مضطرب ندیده بودم.

مدام حال پیرزن را میپرسید.

پیرزن اما نفس نداشت. شاید نبض هم‌نداشت.

یک لحظه نفس برگشت و خیالمان راحت شد.

باید منتقلش میکردیم بیمارستان.

دلم نمیخواست باهاشون برم.

دوست داشتم برگردم به تخت خوابم و وانمود کنم هیچ اتفاقی نیافتاده ولی باید یک‌نفر با امبولانس میرفت.

نیمه شب سرد دی ماه توی امبولانس با تکان های وحشت ناک کنار مادربزرگ‌نیمه جان ... ان چند دقیقه چند سال طول کشید.تقریبا هر سوالی که مامور اورژانس میکرد را یا جواب نمیدادم یا اشتباه میگفتم.

حالم دست خودم نبود.

اصلا امادگی رفتنش را نداشتم.

اما رفت و هیچ کدام از تلاشهای دکتر و پرستارها تغییری در سرنوشت عزیز ما ایجاد نکرد.

او رفت تا نسل ادمهای خالص خداترس برای من به خاطره تبدیل شود.

او رفت تا پیش فرزند شهیدش ارام گیرد و ما را در این دنیای وحشی با حاجت ها و ارزوهای تمام نشدنی مان تنها گذاشت.

او رفت و ما تنها شدیم.

.

.

.

گریه نمیکنم نرو

آه نمیکشم بشین

حرف نمیزنم بمون

بغض نمیکنم بیین!!

 

 

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 30 دی 1398 ساعت: 9:28