از نشدن هایم

ساخت وبلاگ

شده بخواهی و نداند؟

شده بخواهی و بداند و گفتن نتوانی؟

شده بخواهی و بداند و بگویی و نگذارند؟

شده بخواهی و بداند و بگویی و نگذارند و از چشم تو ببیند؟

....

شده هر جا و هر لحظه به قدر ذره ای برای خود بودن و با خود بودنت اوقات عده ای را تلخ و عده ای را دلگیر یا نگران کند؟

....

شده حس کنی دیگر برای انجام کاری یا وقوع اتفاقی یا آمدن کسی دیر شده باشد؟

شده حس کنی زمانش که گذشت دیگر گذشته و نه تو آن ادم سابق هستی و نه آن اتفاق یا آدم دیگر ارزش سابق را برایت دارد.

شده حس کنی آفتاب که طلوع کند دیگر نمازت قضاست؟

....

آن خانم استاد ۳۶ ساله که ذکرش رفت پیام فرستاده که چون توی همه کلاسهام حضور داشتی و به درسم احترام گذاشتی و همکاری لازم در اداره کلاس باهام داشتی نمره کامل بهت میدهم.

آیا لازم است بداند هر هفته به محض تاخیر چند دقیقه ای همه دانشگاه را باخبر میکردم و اینقدر این کار را کرده ام که ترم بعد  قرار نیست استاد رشته ما باشد؟؟؟

آیا خودش این را میداند؟

آیا این را فهمیده و دارد تلافی معکوس میکند؟

آیا سر حرفش می ماند؟

.

.

.

شبم از بی ستارگی شب گور

در دلم گرمی ستاره دور

آذرخشم گهی نشانه گرفت

گه تگرگم به تازیانه گرفت

بر سرم آشیانه بست کلاغ

 

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 30 دی 1398 ساعت: 9:28