از شما چه پنهان مدتی بود به جای نوشتن مطلب در این مکان شریف،به محیط اینستاگرام کوچ کرده بودم.
اوایل جذابیت و سهل الوصولی محیط اینستا برایم کشش ایجاد کرده بود و اندک شوقی درونم ایجاد، اما کمی که گذشت حس ناخواشایندی از تایید ها و دیده شدن ها توسط افرادی که ادرس صفحه ام را داشتند پیدا کردم.
مطالب من خیلی دلی و درونی و تا حدودی شخصی است و آنها کسانی بودند که هر روز چشم در چشم می دیدمشان و یا همکارانی بودند که رابطه ای صرفا کاری و جدی و رسمی داشتم و اصلا برایم قابل تحمل نبود که آنها درونی ترین انگاره هایم را بخوانند.
مطالب من صرفا به درد خودم و اینجا میخورد.
اینجایی که اگر خوانده شود اکثرا توسط افرادی است که احتمال برخورد واقعی و نزدیک با آنها را ندارم.
اینجایی که اظهار نظری اگر هست منحصر به همین جاست و فراتر از محیط مجازی نمی رود.
اینجایی که من اگر شما را و شما اگر مرا می شناسید صرفا در حد یک وبلاگ و یک ایمیل است و چه نعمتی بهتر از این؟
چقدر خوب که می شناسمتان و می شناسیدم و در عین حال غرییه هستیم و اگر روزی در دنیای ادمهای جدی از کنار هم رد شدیم چهره مان برای هم دیگر آشنا نیست.
چقدر خوب که انگاره هایمان نمود بیرونی و ظاهری ندارد و چقدر خوب که اگر در این دنیای نیم بند رسم و نشانی داریم در ان دنیای واقعی می توانیم همه چیزمان را سانسور کنیم و چیزی باشیم که باید ، چیزی باشیم که مصلحت اقتضا میکند.
خلاصه کلام این که دوست تان دارم غریبه های آشنا و دوستان بیگانه.
دوست تان دارم دورهای نزدیک و نزدیک های دور.
.
.
.
آری آنگونه سیاهم که اگر خیر کنم
میشود از من آلوده،ثواب آلوده...
برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 91