شعر برداشتی است آزاد و نه لزوما واقعی از اتفاقی که در گذشته رخ داده یا در آینده باید اتفاق بیافتد.
شعر نمیتواند در زمان حال زیاد دوام بیاورد.
زمان حال چون واقعیت محض است و خدشه بر آن وارد نیست و چون قابل تفسیر و تاویل نیست مناسب حال شاعر و شعر نیست.
شاعر یا باید خود را در افسوس و افسون افعال ماضی غرق کند یا در آمال و آرزوهای از جنس مستقبل.
شاعر را نباید جدی گرفت و نباید به شعرش سخت گرفت.
باید اجازه داد روح شاعرانه اش پر کشد در دشت خیال و خرگوش معنی را آن چنان که عشقش میکشد شکار کند.
و کار ما این است که از تماشای این شکار ادبی محظوظ شویم.
شاعر را نباید جدی گرفت.
نه خودش را و نه احساسش را و نه حرفهایش را.
شاعر را باید مثل کتابی از سر طاقچه برداشت،چند صفحه ای مهمان کلماتش شد و خیلی محترمانه بست و گذاشت سر جایش.
.
.
.
لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری..
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
در امتداد رسیدن...برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 115