ترازو

ساخت وبلاگ

یکی از خواهرهایم دو فرزند پسر دارد با تفاوت سنی حدود ۷ سال .

چند سال پیش که هر دو را برده بودند برای آزمایش تست هوش، متخصص اولی را دارای هوش نرمال و دومی را دارای ضریب هوشی بالاتر تشخیص داده بود .

دومی در اکثر زمینه ها استعداد خوب و گوش شنوایی برای یادگیری دارد و قوه استنتاج و استدلالش واقعا چشم گیر است .

چند شب پیش بخاطر ضعف عمومی و بی حالی و استرس ناشی از درس هایش سر گیجه میگیرد و از هوش می رود و به زمین میخورد .

خلاصه به هر بدبختی بود به بیمارستان برده میشود و فعلا حال مساعدی دارد.

دیشب تعریف میکرد وقتی به زمین خورده و از هوش می رود،روح از بدنش جدا میشود و جایی حوالی سقف اتاق قراد میگیرد .در همین حین دو شبه انسان که دست و پایشان معلوم نبوده و اطرافشان نور زیادی بوده ظاهر میشوند و شروع به صحبت درباره اش میکنند که کودک است و گناهی ندارد و ...

مهدی میگفت همینطور که به جسد خودم نگاه و به حرفهای آن دو گوش میکردم فضای اطرافم عوض میشود و به سمت آسمان کشیده میشوم و چیزی شبیه ترازو برایم نمایان میشود که در همین حین به خاطر شوک هایی که در بیمارستان بهش داده اند روح به بدنش بر میگردد و ...

از وقتی این ماجرا اتفاق افتاده انگار ایمانم به دنیای بعد از مرگ بیشتر شده و بیشتر ذهنم درگیر حساب و کتاب هایی شده که آنطرف باید پس بدهیم.

چه حق های ضایع شده ای که باید جواب گوی شان باشم .

چه حق الناس هایی که عمدا یا سهوا مرتکب شده و باید پس بدهم.

چه ترازویی...

خدایا ما را نه با ترازوی عدل که با ترازوی رحمتت قضاوت کن که بسیار بنده خطا کار و ظالم و بد عهدی بوده ام.

.

.

.

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر

هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 180 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 8:17