رضای من

ساخت وبلاگ

برادرم از مشهد زن گرفته و همین باعث شده توفیق سفر به مشهد داشته باشم.

شاید خیلی زشت باشد ولی در این سی و چند سال هیچ گاه به مشهد نیامده بودم.

تصور میکردم حضور در حرم و بارگاه امام رئوف حالم را دگرگون کند و منقلب کند این کالبد خشک بی احساس را.

اما افسوس هر چه در صحن و حرم میگردم چیزی مرا نمیگیرد یا من درگیر حس و حال خاصی نمیشوم.

اینجا برایم مثل هر جای دیگری است گیرم بزرگ تر و چشم نواز تر.

خسته ام .

خسته از پیمودن هر گوشه و کنار این حرم عظیم و بی انتها در پی گمشده ای که نمیدانمش ، که نمیشناسمش!!

غریب مانده ام در شهر امام غریب.

متحیرم در میان فوج فوج بنده های خوب خدا که هر یک انگار قراری دارد با معبودش .

عاقبت ستونی وسط یکی از صحن های حرم تکیه گاه من حیران میشود .

مینشینم که به حال خودم و این حال بی حالی افسوس بخورم که ناخوداگاه به یاد حاج قاسم می افتم و زجه هایش در همین حریم امن .

و مگر میشود به یاد حاج قاسم افتاد و جلوی تر شدن چشمانت را بگیری؟

خدایا من که نه تو را دیده ام و نه امامت را ولی حاج قاسم را درک کرده ام.

معبودا به حق همه بنده های زلالت این گمراه در نفسانیات  را دریاب.

پروردگارا ما را نه به جزای خویی های نکرده مان که به لطف و رحمت بی انتهایت در این دنیا و آن دنیا عاقبت به خیر بگردان.

.

.

.

آنچنان میفشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود

دلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر است

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 95 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 8:17