از گریه هایم

ساخت وبلاگ

دیروز خبر دادند که عمو فوت کرده.

پدر، تنها برادرش را از دست داده بود و من واقعا نگران واکنش پدر به این خبر بودم.

وقتی خبر را شنید رفت حمام،دوش گرفت،اصلاح کرد، قشنگ ترین کت و شلوارش را پوشید،خوشبو ترین عطرش را زد و آماده رفتن به خانه عمو شد.

در راه هم حرف های زیادی زد اما حرفی که نشان از تاثر و ناراحتی بابت از دست دادن برادر باشد،نزد.

در خانه عمو،فقط لحظاتی که جنازه را آوردند و در خانه و اتاق ها تاب دادند،پدر اندکی حالش دگرگون شد که آن هم احتمالا به خاطر ترس از جنازه بوده نه چیز دیگر.

روز مراسم هم ندیدم پدر اشکی بریزد اما چند باری شوخی و خنده هایش را دیدم.

چند سال پیش هم که تنها عمه ام فوت کرد،پدر حالی شبیه این داشت.

با اقوام دور و نزدیک بازار بگو و بخند شان به راه بود.

چند سال قبلش هم که دامادمان فوت کرد پدر آن طور که باید و شاید ابراز ناراحتی نمیکرد.

بیشتر عصبانی بود تا ناراحت.

الان که فکر میکنم میبینم به جز پای منبر روضه خوان ها و حسینیه، ندیده ام که پدر گریه کند.

نمیدانم این میزان از استقامت پدر در برابر گریه کردن به خاطر جذبه مردانه  است یا بی خیالی اش.

هر چه که هست میدانم در این زمینه من شبیه پدر نیستم.

جایی خواندم که متولدین خرداد با گریه کردن به آرامش فوق العاده ای میرسند.

برای من که به شخصه چند قطره اشک خیلی ایجاد آرامش و سبک باری به همراه دارد.

اما امروز با خودم فکر میکردم باید روی این ویژگی کار کنم و اندکی خوی مردانه ام را افزایش دهم.

مرد باید اشکش را قربانی ابهت مردانه اش کند.

 ++

قیامتیست اینجا

دل به سلامی میمیرد و به کلامی جان تازه میگیرد

تو هم که اسرافیل گشته ای

در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 242 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 12:35