انقلاب اسلامی در ایران...چرا و چگونه؟!!

ساخت وبلاگ

انقلاب بیش از هر چیز زاییده دو نیرو است.

یکی انزجار از شرایط فعلی و دیگری داشتن چشم اندازی زیبا از آینده که صرفا با انقلاب میتوان به آن رسید.

در واقع تلاش همه انتقلابیون در هر جای دنیا را میتوان نشات گرفته از این دو نیرو دانست.

برای شناخت جنس این دو نیرو در ایران دهه پنجاه، باید جامعه ایرانی آن زمان را بازشناخت.

سیستم حکومتی قبل از انقلاب یا به طور دقیق تر شخص "محمد رضا شاه"، اعمال تغییرات اساسی در همه شئونات ایرانیان را لازمه رساندن میهن عقب افتاده، به قافله تمدن میدانستند.

اما چگونگی ایجاد تغییرات و در واقع رهنمون ساختن هرجامعه ای به سمت پیشرفت بیش از هر چیز نیاز به شناخت واقعی آن جامعه دارد.

این "شناخت عمیق" همان حلقه مفقوده ای است که ابتکاراتی!!!چون جشن "هنر شیراز" و جشن های آنچنانی  "2500" ساله نمونه بارزی از آن است.

اگر نیت شاه را از این اقدامات،خیرخواهانه فرض کنیم،ایراد اساسی که به او و اقداماتش وارد است عدم شناخت و حتی عدم تلاش برای شناخت روحیه خاص و ویژه ایرانیان است.

سیستم آن زمان هیچ گاه نخواست و نتوانست بفهمد که جامعه دین زده و در بعضی زمینه ها متحجر دهه 50 توانایی هضم برخی  انگاره های غربی را ندارد.

برایند کلی این اقدامات را میتوان زدودن نمادهای دینی از پوسته جامعه و نشر اخلاقیات غربی دانست.

همین موضوع زمینه را برای "اسلام دوستان" فراهم ساخت و آنها توانستد با مستمسک قرار دادن این انگاره های نوظهور فریاد "در خطر بودن دین محمد" را سر دهند و این طور القاء کنند که "اسلام " در شرف انحراف و نابودی است.

همین جا کلید انزجار از شرایط فعلی زده شد و اسلامیون تلاش برای ایجاد نیاز به "تغییر" را فراهم نمودند.

تنفر به وجود آمده از سیستم حکومتی،برای بالفعل شدن،نیاز به یک ایدئولوژی زیبا و دلفریب داشت.

در اینجا نقش دو نفر غیر قابل انکار است.

"مرتضی مطهری" و "علی شریعتی" شخصیت هایی بودند که از دل جامعه برخاسته و با درد و زبان مردم آشنا بودند.

مطهری با تکیه بر پشتوانه حوزوی و دینی خویش قشر "متدین" ایران را با جنبه های اجتماعی و حکومتی دین آشنا ساخت.

شریعتی نیز با استناد بر شناخت عمیقی که از غرب و مکاتب غربی داشت و با قلم گرم و گیرای خویش و البته عقبه دینی مستحکم خود توانست جوانهای دانشجوی بیشماری که چشم به غرب و مظاهر آن داشتند را به سمت و سوی دین سوق دهد.

اکنون نیاز به ظهور کسی که بتواند رهبری این جامعه آشفته را بر عهده بگیرد احساس میشد. 

"روح الله خمینی" به غایت موقعیت شناس و باهوش بود.

او که تحرکات خویش را از چندی پیش آغاز کرده بود و طعم تبعید و شکنجه را نیز چشیده بود میتوانست با استعانت از شخصیت کاریزماتیک و جاذب خویش رهبری مردم ناراضی را به دست بگیرد و با شوراندن آنها زمینه های براندازی حکومت شاهنشاهی را فراهم آورد.

همین اتفاق نیز رخ داد و آیت الله خمینی توانست با بهره برداری از همه قابلیت های دینی مردم، دست به کاری بزرگ و شاید کم نظیر بزند و سرانجام آن شد که دیدیم.

.

.

.

++نمی دانی که من در هر ستاره

که مه را تا سحر یار و ندیم است

و یا در چهره سرخ شقایق

که خود بازیچه دست نسیم است

نشانی از تو میبینم

سراغی از تو میگیرم

...


برچسب‌ها: انقلاب, ایران, جمهوری اسلامی, خمینی, اسلام در امتداد رسیدن...
ما را در سایت در امتداد رسیدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5getalong9 بازدید : 101 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 2:53